Poem
از آن وادی که در آن غربت عشق است، بیزارم
از آن لذت که بی یار است و بی درد است، بیزارم
چو اشک از چشمه ی دلهای بارانی سرازیر است
از آن خشکی که تقسیم دل از دریاست ، بیزارم
خراب آباد عشقم شوق پروازی به دل دارم
ز ایمانی که از ناکامی و غمهاست، بیزارم
سراپا می شکوفم از شکست بند و زنجیرش
از آن عهدی که نفی این رسیدنهاست، بیزارم
از آن باغی که سرو او حریم نور حق باشد
ز دیواری که تا خورشید پا برجاست، بیزارم
رهاکن روح را از لابلای واژه های سرد
نمیدانم من از هرچه دروغ و راست، بیزارم
بدیع و حکمت مونس به انس حق، همآوازند
من از بیزاری و قفلی که بر دلهاست، بیزارم
Find detailed information about the http://mehfa.ir http://mehfa.ir
Follow me
From the Blog
و من با كوله باری از تهی سرشار ... پی دیدار ... به تك تك كوچه های خاطرات بی مسمی... قدم بر رسم ها می گذارم ... و یك یك بی هویت لحظه ها را ... به طوفان همه فردا شعاری های دوران ... می سپارم ... و من با پچ پچ مردم ... هیاهوهای خامان جهان را ... در پس پستوی تكرار ... می گذارم ... و من در بهت، این اوضاع دگر را ... به غایت حس معنای طراوت ... دلم را پرده پرده ... می نوازم ... و مهمل قالبان سرد جان را ... به گرمای جدل بازان اذهان می سپارم ...
http://mehfa.irmore
Testimonials
http://mehfa.ir...MaHdi
more